آنگاه که در سال ۱۳۴۳ در روستای ریز چشمان منتظر و نگران پدر و مادر آمدن نوزادی دیگر را در جمع خانواده انتظار می کشید گریه ای معصومانه از نوزادی که بدون شک آینده ای روشن و مسعود برایش ترسیم شده بود فضای خانه را صفا و گرمای دوچندان بخشید . شهید عباس بهرامی فرزند […]
آنگاه که در سال ۱۳۴۳ در روستای ریز چشمان منتظر و نگران پدر و مادر آمدن نوزادی دیگر را در جمع خانواده انتظار می کشید گریه ای معصومانه از نوزادی که بدون شک آینده ای روشن و مسعود برایش ترسیم شده بود فضای خانه را صفا و گرمای دوچندان بخشید .
شهید عباس بهرامی فرزند علی در خانواده ای چشم به جهان گشود که اهالی روستا آنها را به چشم دیگری می نگریستند . تقوی و تدین و افتادگی خصیصه بارز پدر خانواده و اهل آن بود . خانواده ای که در محیط کوچک روستا گاهی نقش وساطت و میانجی گری جهت رفع اختلافات محلی را ایفاء می کرد و گاهی مسبب کارهای خیر و خداپسندانه برای عموم بود . خانواده ای که به نسبت سایر اهالی ، علیرغم خودکفایی مالی هرگز برای رسیدن به این تمکن مالی به حقوق دیگران تجاوز نکرد و پا را از حریم انسانیت و معرفت بیرون نگذاشت .
بدیهی است پرورش جسمی و فکری در چنین کانونی که منشأ فرهنگ کتابخوانی و برگزاری محافل قرآنی بود فرزندانی را به بار می نشاند که هر یک به تنهایی می توانستند آموزگاران تربیتی و فکری قشر عظیم جوانی از جامعه باشند کما اینکه هستند . شهید عباس بهرامی دوران کودکی و نوجوانی خود را در دامان چنین پدر و مادری گذراند و اینگونه بود که الگوی شخصیتی و اخلاقی بسیاری از جوانان گردید و لهذا با چنین اخلاق و منش انسانی در محیط زندگی و در محل کار و سر انجام در جبهه های جنگ جوانانی مجذوب و دلبسته او می شدند .
دوران نوجوانی شهید بهرامی بر حسب موقعیت اجتماعی آن روزگار چندین سال با تحصیل علم و ادب طی شد و سپس به واسطه فقدان مقطع تحصیلی بالاتری تلاش و کوشش در زمینه کمک به اعضای خانواده و بخصوص پدر که به سن پیری رسیده بود سپری شد . پایان نوجوانی و آغاز مرحله شیرین و جذاب جوانی شهید همراه با جنبش های مردمی و شکل گیری انقلاب اسلامی که این شهید بزرگوار بنا به درک جریان فوق العاده حساس و استراتژیکی در حال گسترش و پیشرفت بود به جرگه انقلابیون پیوست . هر چند محیط کوچک روستایی این شور و هیجان را نمی توانست به خوبی انعکاس دهد و به شکل آشکار نمود پیدا کند ولی قطره ای بود که باید به دریای عظیم تهران و سایر شهرستانها می پیوست .
او تجربه شیرین پیروزی انقلاب اسلامی ایران را در دفتر خاطره ها و پیشینه زندگی خود ثبت کرد . با تشکیل ارتش بیست میلیونی به فرمان امام به صف بسیجیان پیوست و سپس در سپاه پاسداران مشغول به خدمت و انجام وظیفه گردید . شهید عباس بهرامی در این برهه از زمان از آنجا که دارای حسی پر تکاپو بود هرگز از فعالیت دست نکشید و در زمینه های مختلف ورزشی سرآمد ورزشکاران و الگویی برای دیگران بود ا.و در شکل گیری ورزشهایی چون فوتبال ، والیبال و تنیس در منطقه ریز نقش به سزایی داشت و با تأسیس باشگاه پیکان ، با این تیم خوش درخشید .
در سال ۱۳۶۵ ازدواج شهید بهرامی شکل گرفت که حاصل آن یک فرزند پسر است که می بایست خط مشی پدر را ادامه دهد . سرانجام در غلیان شور و احساس جوانی در حالیکه نوزاد شش ماهه اش را چون جان شیرین دوست می داشت در تاریخ ۱۳۶۷/۰۴/۰۴ مفقود الاثر گردیده و پیکر پاک و نورانی اش سالها مهمان سرزمین غریب جزیره مجنون شد تا اینکه پس از سالها چشم انتظاری در کنار سایر شهداء بر بستر آرام شهادت آرمید .
وصیت نامه
سپاس بیکران خداوندی را سزاست که جز زیبایی را نیافرید و بندگان را با کلام زیبای قرآن به راه راست هدایت فرمود . درود و سلام بر محمد مصطفی (ص) خاتم انبیاء که دین برتر اسلام را بر جاهلیت مردمان آن روزگار عرضا داشت تا اینک مسلمانان مفتخرترین قوم در میان همه اقوام یا مذاهب آسمانی و زمینی باشند . سلام بر ائمه معصومین که چراغ هدایتند و کشتی نجات درماندگان . سلام فراوان به پیشگاه صاحب الزمان (عج) که جهان در انتظار فرجش مژه بر هم نمی آورد . او که جانشین راستین خدا پس از نبی اکرم (ص) و امامان همام در میان زمینیان است . قسم به ملکوت که روح آسمانی را با تن خاکی سازگاری نیست و سوگند به کبریایی خداوند که این دنیا با همه زیبائیهایش قفسی بیش نیست ، میراث بقای گذشتگان ارزانی خودشان که بر رفتن مشتاق و تشنه تریم و شراب ناب کوثر می جوئیم آتشفشان اشتیاق دیدارم در فوران است و گوی که بندبندم را می سوزاند و ذوب می کند . نه ، جای من اینجا نیست این بهشت دنیوی بر آنانی مبارک باشد که به آن دل بسته اند و بوستان آخرت را نمی بینند ، بهشت رضوی را نمی شناسند و جایگاه شهیدان را نمی دانند . عمری به اشتیاق و به عشق علی اکبر امام حسین (ع) بر سر و سینه زده ام حال می بینم این عزاداری هایم مرا اشباع و قانع نساخته است می خواهم که بال و پر گشایم و به دیدارش روم ، همنشینی خاکیان را شایسته خود نمی بینم . قبای خنده دارمان مرا می آزارد که در منجلاب غفلت غوطه ور و غافلیم .لبخند شهادت را بر سیمای همرزمان دیده ام و دل نباخته ام . از مادرم ، همسرم و فرزندم ، برادران و خاهران تنی و ایمانی ام حلالیت می طلبم و اجازه می خواهم تا دیدارمان به وعده موعود خداوند اندازند و شما ، و شما ای بازماندگانی که بالاجبار سرای دنیا را جایگاه خود خواهید ساخت ! بدانید که بدمنزلگاهی است ، عجوزه ای است که می فریبد و رنگ می کند . به آن دل نبندید که سعادت ابدی را تباه ساخته اید ، بر زیبائیهای این حیله گر غدار چشم بربندید که جز زشتی و پلیدی در پس پرده ندارد ، کفاف عمر همین بس که خلق خدا را نیازاری و بر صراط کبریایی اقدسش قدم گذاری ، مبادا که عاشورا را فراموش کنید . نکند خدای نکرده از ایمان و دین دست بردارید و واجبات را ترک و محرمات را رایج سازید . مبادا که در دین بدعت گذارید و احکام الهی را مطابق میل خود تفسیر کنید . بدانید که صاحب الزمان ناظر بر اعمال ما و شماست . با خاطری آسوده و ایمان به « ولا تحسبن الذین قتلوا . . . » از جوار مقتدای خود حضرت امام خمینی و همرزمان آشنایان رحل اقامت به وعده پروردگار می افکنم و شما را به خداوند متعال می سپارم . شما را سفارش می کنم به تربیت آداب اسلامی فرزندم که تنها یادگار من در میان شماست .
بنده کوچک خدا
عباس بهرامی










Monday, 10 November , 2025